Deception نام بازی در Tunic است.
اگر مانند من، در چند سال گذشته این بازی مستقل را دنبال کردهاید، احتمالاً از زیباییشناسی زیبا و شخصیت اصلی شایان ستایش آن شگفت زده شدهاید. در سطح خود، Tunic مانند قصیده ای برای عناوین کلاسیک Zelda به نظر می رسد، اگرچه بسیار بیشتر در زیر سطح پنهان می شود. Tunic سرشار از اسرار است که به شدت میخواهد بازیکنان آنها را حل کنند، اگرچه وقتی نوبت به کمک به بازیکنان در این مسیر میرسد، تقریباً هیچ کاری انجام نمیدهد.
بهجای اینکه تونیک بهعنوان چیزی که به بازیهای قدیمی Legend of Zelda ادای احترام میکند، بیش از حد در اسرار خود غرق میشود و به سرعت تبدیل به یک اسلوگ مملو از عقبماندگی میشود که دائماً من را گیج میکرد. هر بار که با یک منطقه جدید روبرو می شدم، مطمئن نبودم که در جای درستی هستم یا نه، و هر وقت یکی را ترک می کردم، احساس می کردم چیزی را از دست داده ام. تونیک به من احساس یک ماجراجوی مطمئن را نداد، بلکه بچه ای را که در جنگل گم شده بود، به یاد آورد.
دفترچه راهنما گنجانده نشده است
Tunic مانند بسیاری از بازیهای ماجراجویی شروع میکند: با شخصیت اصلی آن، روباهی شایانستیز که تونیک پوشیده است و در ساحل از خواب بیدار میشود. بازی راهنمایی بسیار کمی از آنجا به شما ارائه می دهد که کجا بروید یا چه کاری انجام دهید. اصول اولیه برای هر کسی که تا به حال یک بازی زلدا را انجام داده است (شمشیری بیابید و شروع به بریدن دشمنان و چمن کنید) شهودی خواهد بود، اما خود Tunic رویکردی کاملاً دستی برای تجربه بازیکن دارد.
در عوض، این به بازیکنان بستگی دارد که همه چیز را یاد بگیرند – و نه به همان روشی که بازیکنان Counter-Strike: Global Offensive یاد میگیرند که چگونه بانی هاپ کنند. هر قسمت از Tunic قرار است توسط بازیکنان کشف شود، عمدتاً از طریق صفحات کتابچه راهنمای موجود در سراسر جهان. این مربعهای سفید درخشان در همه جای Tunic یافت میشوند و بازی را تکه تکه توضیح میدهند، از آشکار کردن مناطق مخفی آن تا آموزش کنترلهای اولیه. هر پیکاپ دو صفحه به کتابچه راهنمای بازی یکپارچهسازی با سیستمعامل دوران NES اضافه می کند، که با تصاویر، یادداشت ها در حاشیه و حتی لکه های قهوه کامل می شود.
معرفی مفاهیم و ایدههای جدید گیمپلی از طریق یک کتابچه راهنمای درون بازی که به آرامی رشد میکنید، ایدهای واقعاً بدیع است. دریافت یک صفحه و آموختن چیزهای جدید در مورد مکانیک، مکانها یا فرهنگ Tunic بسیار هیجانانگیز است. البته گاهی اوقات اطلاعاتی که از یک صفحه جدید به دست می آورید به هیچ وجه مفید نیستند و در آن زمان است که Tunic از شما انتظار همکاری با بازیکنان دیگر را دارد. به نظر می رسد همکاری بین افرادی که این بازی را انجام می دهند بخشی عمدی از طراحی Tunic باشد. از شما و فقط شما انتظار ندارد که بتوانید همه چیز را بفهمید. تونیک به طور هدفمند مبهم است، چیزی که از ابتدا مشخص است و هر چه بیشتر پیشرفت کنید آشکارتر می شود.
برای افرادی که بازی را مرور می کردند، با یک کانال Discord پر از منتقدان دیگر مواجه شدم، جایی که مردم به یکدیگر کمک می کردند تا اسرار Tunic را کشف کنند. یا حداقل، این هدف بود. در عوض، این سرور با افرادی پر شد که میگفتند گیر کردهاند و نمیدانند چه کاری باید انجام دهند – چیزی که من چندین بار تجربه کردم. من در نهایت فقط یک بار در طول زمان بازی ام از کمک خواستم، اگرچه باید این کار را بیشتر انجام می دادم و از سردردهایم خلاص می شدم.
تعداد کمی از احساسات به اندازه گیر افتادن در یک بازی ناامید کننده هستند، و Tunic تقریباً از راه خود خارج می شود تا مطمئن شود که در نقطه ای آن حس را تجربه خواهید کرد. با پنهان کردن عمدی اطلاعات از بازیکنان در تلاش برای تقلید از همکاری مشترک کودکان در دهه 1990 که بازیهای اولیه Zelda را انجام میدادند، Tunic به یک کار طاقت فرسا تبدیل میشود. زمان بازی من در بازی، که بیش از 12 ساعت به پایان رسید، شامل حداقل دو مورد پرسه زدن در مناطق بود، زیرا چیزی را گم کرده بودم، یا فکر می کردم که هستم.
یکی از آن جستجوها به دلیل لذت ظاهری تونیک از مبهم بودن بصری تا حد ممکن بود. همانطور که به اندازه کافی خسته کننده نبود که هیچ زبان خواندنی در بازی وجود ندارد ( Tunic انگلیسی را با یک سری رون های فانتزی تعویض می کند)، زاویه دوربین ثابت بازی به این معنی است که شما هم تمام بازی را نخواهید دید. مسیرها در پشت ساختمان ها، بین دیوارها یا در دیوارها پنهان شده اند و گاهی اوقات این مسیرها به منطقه اصلی بعدی تونیک منتهی می شوند. البته، برخی دیگر منجر به جعبههای گنج حاوی آیتمها یا ارز بینام بازی میشوند. اگر گیر کردید چون نمیدانید کجا بروید، یا نمیتوانید مسیر پنهان بعدی را پیدا کنید، تونیک به سادگی دستهایش را بالا میاندازد و میگوید: «خب، این به عهده توست باکو! در مورد آن به کسی در توییتر پیامک دهید."
قدیمی و قدیمی
وقتی سرم را به دیوار نمیکوبیدم و سعی میکردم بفهمم که در تونیک به کجا بروم (که حتی یک دستاورد گستاخانه به نام «الان چی؟» دارد، انگار همین سوال را از خودم نپرسیده بودم)، می تواند تا حدودی از نبرد ساده آن لذت ببرد. با این حال، فقط برای بخش های کوچکی از بازی می درخشد و در نهایت تحت الشعاع تکرار قرار می گیرد.
در مورد نحوه مبارزه بازیکنان در Tunic ، خوشبختانه هیچ چیز مرموز نیست. روباه کوچک می تواند با یک ترکیب شمشیر سه ضربه ای به دشمنان ضربه بزند و با یک سپر یا جاخالی رول از آسیب جلوگیری کند. آیتمهای جادویی کمی تنوع را در این ترکیب ایجاد میکنند، یکی که دشمنان را بیحس میکند و آنها را مستقیماً برای ترکیبی آزاد میکشد و دیگری که آنها را در جای خود منجمد میکند. هیچ چیز بسیار هیجان انگیزی در اینجا وجود ندارد – همه چیز کاملاً بدون استخوان است.
با این حال، ناامید کننده است، شما فقط می توانید سه آیتم را در هر زمان مجهز کنید، اگرچه برای من بیشتر از دو مورد بود زیرا همیشه از شمشیر خود استفاده می کردم. این فقط دو اسلات برای اقلام جادویی یا مواد مصرفی باقی می گذارد که کافی نیست. آیتمهایی که میخواستم استفاده کنم زمانی که بیشتر به آنها نیاز داشتم از دسترس خارج میشدند، و منوی Tunic را نمیتوان بهسرعت پیمایش کرد، بهویژه در طول نبرد ( مثل Elden Ring ، جنگها تا زمانی که منوی شما باز است ادامه مییابند).
در نهایت، مبارزات در Tunic خستهکننده میشوند، به خصوص به دلیل برخی از عنکبوتهای هوش مصنوعی دشمن ناامیدکننده، و دشمنانی که مانند آنها رفتار میکنند، دائماً از بازیکنان دور میشوند و فقط زمانی حمله میکنند که در نهایت به دیوار برخورد کنند. تعقیب دشمنان فقط برای از بین بردن آرام آرام سلامتی آنها از طریق ترکیبی از حملات و بلوک ها بسیار سریع خسته می شود.
با این حال، باس فایتها تغییری قوی در سرعت ایجاد میکنند و نشان میدهند که Tunic در بهترین حالت چگونه میتواند باشد. این دشمنان عظیم چالشی محکم ایجاد میکنند و بازیکنان را مجبور میکنند تا از هر منبعی که در اختیار دارند استفاده کنند، که منجر به برخی نبردهای ضرباندار میشود. آنها تنها زمانی هستند که دشواری تونیک به جای تحمیل ناشیانه، معتبر است.
با این حال، Tunic در این زمینه کاری انجام نمی دهد که بالاتر از همتایان خود بدرخشد. مبارزات به طور کلی سخت به نظر می رسد، اگرچه این تنها جنبه ای نیست که به نظر قدیمی می رسد. اکتشاف آن نیز به طور مشابه پخته نشده است، و بیش از هر عنوان مترویدی که تا به حال داشته است، به عقب نشینی و به خاطر سپردن بازیکنان نیاز دارد. در کنار دوربین غمانگیزش، گردش در دنیای زیبای Tunic میتواند دردسرساز باشد.
برداشت ما
Tunic ناامیدانه تلاش میکند تا جادوی بازیهای کلاسیک Legend of Zelda را بازسازی کند، و اغلب این کار را به اشتباه انجام میدهد. سعی میکند دستآمیز باشد و در عوض بازیکن را بدون ایدهای از اینکه کجا برود، رها میکند. میخواهد مبارزات سادهای داشته باشد، شبیه چیزی شبیه به بازیهای Zelda Oracle، اما این رویکرد در اینجا به طرز فوقالعادهای سریع کهنه میشود. با این حال، تونیک بیش از هر چیز به من احساس گم شدن در اسرار خود داد، که نمیخواستم از سر نیاز یا رانندگی آنها را حل کنم، بلکه چون دیگر نمیتوانستم آنها را تحمل کنم.
آیا جایگزین بهتری وجود دارد؟
Tunic در تلاش است تا از Zelda قدیمی تقلید کند، و اگر می خواهید این تجربه را با یک لایه رنگ تازه داشته باشید، نسخه بازسازی شده The Legend of Zelda: Link's Awakening در سال 2019 را امتحان کنید. فوق العاده است و مانند نسخه 1993 با برخی از پیشرفت های بسیار مورد نیاز بازی می کند.
چقدر طول می کشد؟
تونیک تقریباً 12 ساعت طول می کشد تا به طور معمول ضرب شود، اما اگر می خواهید تمام رمز و رازهای آن را حل کنید، این زمان بازی به راحتی می تواند به 20 ساعت برسد.
آیا باید آن را بخرید؟
نه. اصرار تونیک بر مبهم بودن و نامشخص بودن به بن بست می انجامد. از آنجایی که بازیکنانی که برای کشف معماها و معماهای آن همکاری میکنند ساخته شده است، من نمیتوانم این بازی را به هر کسی که میخواهد به تنهایی یک بازی تک نفره را شکست دهد توصیه کنم.