در سال 1971، فیلمی اکران شد که هم در باکس آفیس شکست خورد (در آن سال پرفروش ترین فیلم بود) و هم از نظر منتقدان موفق شد و 8 نامزدی جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم را به خود اختصاص داد. پائولین کیل، منتقد فیلم نیویورکر ، که در مورد فیلم هایی که دوست داشت بسیار گزینشگر بود، فیلم را تحسین کرد و آن را یکی از «قدرتمندترین» فیلم هایی خواند که تا به حال دیده بود.
در حالی که ممکن است بلافاصله به «ارتباط فرانسوی» یا «پرتقال ساعتی» فکر کنید، فیلم مورد بحث در واقع کمانچهزن روی پشت بام است، اقتباسی از موزیکال پرطرفدار که داستان یک خانواده یهودی در اوکراین را روایت میکند، در حالی که آنها با تغییرات شخصی، سیاسی و اجتماعی مواجه میشوند. آغاز قرن بیستم در حالی که نمایش موزیکال هنوز روی صحنههای سراسر جهان احیا میشود، به نظر میرسد که خود فیلم بدیهی تلقی میشود، و مستند دلپذیر و پرجزئیات «سفر کمانچهباز به صفحه بزرگ» دلیل قانعکنندهای است که فیلم و کارگردان آن، نورمن جویسون، ارزش یک ثانیه را دارند. نگاه کن
معجزه ای از معجزات
کارگردان دانیل ریم عشق آشکاری به فیلم دارد، و این اشتیاق – همراه با استفاده ماهرانه از مصاحبههای آرشیوی، فیلمهای پشت صحنه و فیلمهای جدید از بازمانده بازیگران و خدمه – است که کل شرکت را سرگرمکننده میکند. و آموزنده بد نیست که ریم از جف گلدبلوم به عنوان راوی اصلی استفاده میکند که مخاطب را از طریق ریشههای فیدلر روی صحنه به سمت جادهای که تا حدودی سنگلاخ به سمت صفحه نمایش بزرگ هدایت میکند، راهنمایی میکند.
برای لذت بردن از برخی از چیزهای بی اهمیت به اشتراک گذاشته شده توسط Raim ، لازم نیست که طرفدار کمانچه باشید. به عنوان مثال، آیا میدانستید که نقش اصلی Tevye (با بازی Chaim Topol در فیلم) تقریباً توسط فرانک سیناترا ایتالیایی و خوشطعم تجسم یافته است؟ یا اینکه جویسون برخلاف افکار عمومی مخالفت کرد و از انتخاب ستاره اصلی برادوی، Zero Mostel خودداری کرد، زیرا او آنقدر بزرگ و آمریکایی بود که تماشاگران سینما نمی توانستند او را به عنوان یک یهودی روسی در حال مبارزه بخرند؟ درباره حکایتی که اسوالد موریس، فیلمبردار فقید، به اشتراک گذاشته است، که جورابهای ابریشمی را روی لنز دوربین گذاشته تا به ظاهر منحصر به فرد فیلم دست یابد، چطور؟ (موریس به خاطر تلاش هایش برنده جایزه اسکار شد). حتی اگر این حقایق را بدانید، کشف مجدد آنها بسیار سرگرم کننده است زیرا ریم از سرهای سخنگوی متعددی استفاده می کند که یکی از آنها خود جویسون است تا تجربیات شخصی خود را در زنده کردن فیدلر به اشتراک بگذارند.
طلوع آفتاب غروب آفتاب
برخی از مصاحبه های برجسته عبارتند از بازیگرانی که نقش دختران تیوی را در فیلم بازی کردند: روزالیند هریس (تزیتل)، میشل مارش (هودل) و نوا اسمال (چاوا). چیزی که در مورد هر یک از آنها به خصوص دردناک است این است که Fiddler هم فیلم موفق و هم نقطه اوج حرفه آنها بود. تجربه مشترک آنها به وضوح برای آنها معنی زیادی داشت، و خاطرات آنها یک جریان پنهان احساسی را اضافه می کند که به مستند عمق و وزن می بخشد.
یکی دیگر از نکات برجسته، آهنگساز جنگ ستارگان ، جان ویلیامز است که خاطرات خود را از خلق موسیقی فیلم در اوایل کار خود به اشتراک می گذارد. او در یک سکانس جذاب، جزئیاتی را ارائه میکند که جویسون چگونه موسیقی فیلم را برای صفحه نمایش تفسیر میکند و نماهایی را برای همگامسازی و هماهنگی با موسیقی فیلم تنظیم میکند. ریم این را با قطع کردن ویلیامز با شماره «اگر من یک مرد ثروتمند بودم» نشان میدهد، که به طرز درخشانی تبحر ویلیامز و جویسون را در ترجمه یک آهنگ بالقوه ایستا و نفس کشیدن در آن در یک رسانه تصویری نشان میدهد. این یکی از بسیاری از قسمتهایی است که ثابت میکند که Fiddler یکی از بهترین فیلمهای موزیکال در تمام دوران است – نه فقط به دلیل صدای آن، بلکه به دلیل نحوه حرکت آن روی صفحه.
به زندگی (و نورمن جویسون)
در روند توجه به اقتباس سینمایی 1971 و دادن حق مناسب به آن، سفر فیدلر همچنین کارگردان خود فیلم را برجسته می کند: نورمن جویسون. جویسون که در فیلمهای آرشیوی و مصاحبههای جدید انجام شده برای این مستند دیده میشود، فردی آرام، باهوش و دلسوز است. او فیلمساز کمیابی است که تقریباً در همه ژانرها کار کرده و به برتری رسیده است، از علمی تخیلی دیستوپیایی ( رولربال ) تا طنز ( روس ها می آیند، روس ها می آیند ) تا کمدی رمانتیک ( مهتاب زده)، و فهمیدن در فیلم شگفت انگیز است. که Fiddler اولین موزیکال او بود.
در پایان فیلم، وقتی جویسون را در حال شوخی با بازیگران و خدمه در محل میبینیم، پرترهای متحرک از هنرمندی نمایان میشود – یکی از آخرینهای یک نسل – که از یک اثر هنری منحصربهفرد یهودی اقتباس کرده است، حتی اگر خود جویسون در ایمان پرورش نیافته اند. چه چیزی باعث شد که این تیره کانادایی فرد مناسبی برای زنده کردن کمانچه در پشت بام باشد، سوالی است که در مستند رایم مطرح شده و بی سر و صدا به آن پاسخ داده شده است، که ما را متقاعد می کند که نه تنها از اهمیت فرهنگی و هنری تیوی و خانواده اش قدردانی کنیم، بلکه مردی را نیز تحسین کنیم. 50 سال پیش آن را به وضوح زنده کرد.
سفر کمانچهباز به پرده بزرگ اکنون در سینماها اکران میشود.