با Bayonetta Origins: Cereza and the Lost Demon ، توسعهدهنده PlatinumGames به طور ناخواسته در تلاشی اصیل، اما پیچیده گام برداشته است: تبدیل یک سری قدیمی به چیزی جاودانهتر.
فرنچایز Bayonetta همیشه تحسین منتقدان را برانگیخته است، اما همیشه با انبوهی از چمدان ها همراه بوده است که با گذشت زمان سنگین تر می شود. این تا حد زیادی به خاطر قهرمان بیش از حد جنسی آن است، جادوگری که برای احضار شیاطین کاملاً برهنه می شود، که همیشه جدا شدن کامل از تاریخ زن ستیز بازی های ویدیویی سخت بوده است. در حالی که جوامع بازیهای عجیب و غریب مدتها تلاش کردهاند که این شخصیت را بازیابند، نتیجهگیری عاشقانه قطبی Bayonetta 3 نشان داد که طرفداران و سازندگان سریال ممکن است در یک صفحه نباشند.
با در نظر گرفتن این که سه سکانس گفتگوهای داغی را در مورد هدف هنری سریال باز کرد، Bayonetta Origins شاید همان تغییر تصویری باشد که Umbra Witch به آن نیاز داشت – حتی اگر این یک بازی نباشد که کسی از آن خواسته است. PlatinumGames به جای ارائه یک ضرب و شتم فوق خشونتآمیز پر از خون و تهوع، این شخصیت را در یک بازی سالم مانند زلدا قرار داده است که مانند یک افسانه کودکانه ارائه میشود. کافی است یک مورد ضربه شلاقی به شما بدهیم، اما اگر هر فرنچایز بازی نیاز به تنظیم ستون فقرات داشت، این یکی است.
Bayonetta Origins: Cereza and the Lost Demon هم یک شگفتی لذت بخش است و هم یکی از عجیب ترین کاربردهای IP بازی های ویدیویی که قابل تصور است. تصاویری دلربا، کاوشهای ارزشمند، و یک سیستم جنگی عمیق شگفتانگیز، یک ماجراجویی دوستداشتنی با حسی کلاسیک را ایجاد میکند، حتی اگر برخی از سیستمهای پیچیده فضایی برای رشد کمی عجیب و غریب باقی بگذارند.
داستان مبدا
Bayonetta Origins به عنوان پیش درآمد سری اکشن عمل می کند و بازیکنان را تحت کنترل یک Cerreza بسیار جوان قرار می دهد. پس از سرگردانی در یک جنگل ممنوعه که به نظر می رسد از یک آینه تفریحی رشد کرده است، او با Cheshire، شیطانی که اسباب بازی گربه پر شده او را تسخیر کرده بود، متحد می شود تا راه خود را پیدا کند. ایده در اینجا این است که داستان جذابی از بلوغ را در مورد دختر جوانی تعریف کنیم که صدا و اعتماد به نفس خود را پیدا می کند. ممکن است داستانی به قدمت زمان باشد، اما این یک بازی طبیعی است که بر اساس ساختار بیانتها Zelda ساخته شده است. اگر سریال را جدا کنید و داستان را با شرایط خاص خود ملاقات کنید، چیزی شیرین و نیروبخش در اینجا وجود دارد که می تواند در بین بچه ها طنین انداز شود.
نقش آن به عنوان یک فصل واقعی در داستان یک فرنچایز موجود کمی واضح تر است. به عنوان یک پیش درآمد، Bayonetta Origins آنقدر از پیشینیان خود فاصله دارد که من در تعجب هستم که چرا PlatinumGames فقط یک IP جدید ایجاد نکرده است. از آنجایی که سیستمهای کاوش و مبارزه در اینجا کاملاً جدید هستند، Cereza و Cheshire قدرتهای زیادی را یاد میگیرند که هرگز در بازیهای بعدی ظاهر نمیشوند. شخصیتهای بازگشتی از طریق قوسهای رسانهای معمولی کودکان ایجاد میشوند که باعث میشود آنها با همتایان بزرگتر خود احساس ناسازگاری کنند. این امر باعث میشود که ساعتهای آغازین داستان بهویژه سخت باشد زیرا در ابتدا مشخص نیست که آیا سعی دارد بخشی از سریال باشد یا یک انحراف بازیگوش در آن.
با این حال، بسیاری از این سردرگمی را می توان با ساخت افسانه ای آن حذف کرد. سینماتیک و دیالوگها بهعنوان تصویرسازی در یک کتاب داستان بازی میکنند و این ایده را به وجود میآورند که سرزا آنقدر همهجا حضور دارد که قهرمانی او حتی به داستانهای قبل از خواب راه پیدا کرده است. این امر کمی هوشمندانه از خود اسطوره شناسی ایجاد می کند و نسخه ای تخیلی از جهان بایونتا را در درون خود می سازد. این یک روش زیبا و سالم برای والدین است که فرزندانشان را با سریالی آشنا کنند که برای آنها اهمیت زیادی دارد، اگرچه من مطمئن نیستم که این رابطه از آنجا به کجا می رسد. موفق باشید بچه های خود را با بازی جادوگر جنسی برهنه بعد از اینکه آنها عاشق Cereza شدند آشنا کنید.
با کنار گذاشتن این تنش، ارائه جذابیت متمایز به ماجراجویی می دهد که مرا به Okami و The Legend of Zelda: Wind Waker برمی گرداند. وقتی به یکی از مناظر دقیق جنگلی آن نگاه میکنم، تقریباً احساس میکنم که به دریایی از شیشههای رنگی خیره شدهام. بیوم های اولیه به جای رنگ های زمینی سبز و قهوه ای در رنگ های آبی و بنفش سرد غوطه ور می شوند. مناطق بعدی مرا در مکانهایی با طراحی پیچیده قرار دادند، مانند زمین بازی پوشیده از خزه یا ایستگاه قطار کارناوالمانند که احساس میکنم از یک افسانه بیرون آمدهاند. من احساس میکنم آلیس در یک سوراخ خرگوش ناآشنا و در عین حال دعوتکننده فرو میرود، این همان لحنی است که احتمالاً میخواهید در زمانی که دستیار قهرمان شما به معنای واقعی کلمه یک گربه چشایر است به آن ضربه بزنید.
این تصاویر بازیگوش کاملاً با یک امتیاز عجیب و غریب که بر اساس ترکیبات قبلی PlatinumGames ساخته شده است، جفت می شوند. مخصوصاً یک بخش مرا به نیر می برد: مجموعه پارک تفریحی اتوماتا ، با سمفونی کوچکی از گلوکن اسپیل ها و پیانوهای اسباب بازی که در حال قدم زدن در محیطی پر پیچ و خم پر از پریان، مرا آزار می دهد.
همه اینها باعث میشود به کلمه «کلاسیک» برگردم، زیرا میتوانم احساس کنم که PlatinumGames تلاش میکند بازیای بسازد که همان گرمای یک اثر متعارف ادبیات کودکان را داشته باشد. آیا Bayonetta سریال مناسبی برای انجام این کار است؟ این سوال برانگیز است، اما چیزی که در نهایت هرچه بیشتر در جنگل آن گم شدم از پس آن برآمدم. افسانه دنیای جادوگران به اندازه ای غنی است که من کاملاً معتقدم قهرمانان و هیولاهای آن به داستانی تبدیل می شدند که والدین به فرزندان خود می گویند که آنها را از سرگردانی به جنگل به تنهایی باز دارند.
افسانه سرزا
چیدمان روایی و گیمپلی واقعی در اینجا به خوبی با هم تطابق دارند، زیرا Bayonetta Origins مانند یک بازی سنتی Legend of Zelda بازی میکند – چیزی که برای بازیهای ویدیویی به همان شیوهای که افسانهها برای ادبیات انجام میدهند، متعارف به نظر میرسد. در آن، Cereza در جنگل ها سفر می کند و به شکار دوهیک های مختلف عنصری می پردازد، قدرت های جدیدی را به دست می آورد که معماهای محیطی را حل می کند، و یک دسته کامل از صندوقچه های گنج را باز می کند. این فرمول آزمایش شده و واقعی به خوبی طلاست، اما PlatinumGames هنوز هم مهر منحصر به فرد خود را برای آن به ارمغان می آورد.
پیچ و تاب اصلی در اینجا این است که Cereza و Cheshire را می توان به طور مستقل با فشار دادن یک دکمه از هم جدا کرد و کنترل کرد. Joy-con چپ حرکات و قدرت های Cereza را کنترل می کند، در حالی که سمت راست Cheshire را کنترل می کند. این در را برای گیج کننده های هوشمندانه انفرادی باز می کند که برخی از ایده های قدیمی را تازه می کند. هر دو شخصیت توانایی های خاص خود را دارند که به طرق مختلف با یکدیگر تلاقی می کنند. حالت اولیه حل پازل Cereza حول محور Witch Pulse می چرخد، یک مینی بازی با ریتم تا حدی تکراری که می تواند گیاهان را رشد دهد، درها را باز کند و موارد دیگر. از سوی دیگر، چشایر، اشکال عنصری چند کارکردی به دست می آورد که به او اجازه می دهد به طرق مختلف با جهان تعامل داشته باشد. این دو ایده ممکن است به تنهایی یک بازی ماجراجویی بینظیر را ایجاد کنند، اما آنها با هم جمع میشوند تا انبوهی از پازلهای ناوبری راضیکننده ایجاد کنند.
به عنوان مثال، در یک منطقه، باید با خیال راحت Cereza را روی یک سکوی چوبی در وسط یک دریاچه برسانم. برای انجام این کار، دوتایی را روی یک پد لیلی قرار میدهم و با فشار دادن یک دکمه صورت، شکل آب Cheshire را در حال پرواز فعال میکنم. من از نیروی جریان آب گربه برای هدایت قایق موقت استفاده می کنم و سرزا را به خشکی می برم. سپس، من از چشایر برای شنا کردن روی سکوی مقابل او استفاده می کنم و به جریان آب دیگری شلیک می کنم تا سکوی او را به اطراف بچرخانم و آنها را در سمت چشایر متحد کنم. لحظاتی از این دست فراوان است، که هر بار که قدرت جدیدی به دست میآورم، من را هیجان زده میکرد تا به دنبال اسرار بگردم.
اگر ایده کنترل دو شخصیت در یک زمان کمی دشوار به نظر می رسد، به این دلیل است که اینطور است. در پازلهای سریعتر که نیاز به زمانبندی دارند، اغلب متوجه میشوم که نیاز به چند بار تلاش دارم تا سرم را روی دو کار همزمان بپیچم. این همان مشکلی است که من در بازیهای مبتنی بر همکاری مشترک مانند Blanc و Brothers: A Tale of Two Sons که از بازی انفرادی پشتیبانی میکنند، تجربه کردهام، اما واقعاً قرار نیست به این شکل تجربه شوند. تفاوت این است که Bayonetta Origins در واقع یک تجربه انفرادی است، اگرچه من فکر می کنم یک راه حل چند نفره به لطف طرح کنترل آن امکان پذیر است.
طراحی عالی و جهت هنری نیز می تواند به سردرگمی اضافه کند. به جای فرستادن این دو در میان مزارع مسطح، بیوم ها فضاهای پیچیده ای هستند که از مسیرهای متقاطع فلور ساخته شده اند. پیمایش یک لذت بصری در اولین پاس است، اما می تواند عقبگرد برای موارد مخفی را کمی دشوار کند. Bayonetta Origins مملو از وسایل کلکسیونی مانند wisps و مواد ارتقا یافته است که پس از پاک کردن چالشهای Tír na nÓg مانند حرم (که برخی از آنها بهترین پازلها و روانگردانترین تصاویر بازی را دارند) روی نقشه مشخص میشوند. اگرچه این نشانگرها بیشتر از ارزششان گیج کننده هستند. من اغلب به منطقهای سفر میکردم تا رازی را که از دست داده بودم به دست بیاورم، فقط برای اینکه مسیری را پیدا کنم که اصلاً آنجا نیست و مجبور میشوم به یک بیوم دیگر برگردم تا مسیری مبهم را طی کنم. لحظاتی وجود داشت که من بیش از حد خجالتی بودم که نمیتوانستم از مسیر اصلی داستان خارج شوم، زیرا میترسیدم در طراحی پیچیده جهان گم شوم و برای بازگشت تلاش کنم.
اگرچه مسائلی از این دست برخی از مجموعههای اواخر بازی من را از بین برد، اما هنوز با روحیه خلاقانه ماجراجویی از آنجا دور شدم. اکتشاف مجموعهای از شگفتیهای دائمی را ارائه میکند، زیرا جنگل اسرارآمیز آن همیشه از طریق پازلهایی با طراحی خوب باز میشود. وقتی ماجراجویی من شروع می شود، من یک بچه کوچولوی درمانده هستم که بدون هیچ قدرت جادوگری در جنگل گم شده ام. در پایان، من تمام زبان طبیعی آن را مانند پشت دستم می دانم.
دو تا تانگو
یک بازی ماجراجویی مناسب برای کودکان ممکن است برای توسعه دهنده PlatinumGames یک مفهوم خارجی به نظر برسد، اما امضای این استودیو بیشتر در سیستم رزمی منحصر به فرد آن مشهود است. مانند اکتشاف، نبردها بازیکنان را وادار می کند که هر دو شخصیت را به طور همزمان انجام دهند. Cereza میتواند از Witch Pulse برای بستن دشمنان در خارها استفاده کند، در حالی که Cheshire از طریق حملات اولیه و هر یک از امتیازات خاص فرمهای خود آسیبها را جبران میکند. این سیستم در ابتدا به نظر اساسی می رسد، زیرا Cheshire تنها با چکش زدن ماشه سمت راست در ابتدا می تواند واقعاً حمله کند. هرچه همه چیز بیشتر باز شود، بیشتر شبیه بازی اکشنی است که سازنده به آن معروف است.
هر توانایی Cheshire لایه دیگری را به نبرد می آورد. وقتی شکل چمن او را به دست میآورم، میتوانم سپر سمت راست را فشار دهم تا دشمنی دوردست را با تاک ربودم، آنها را خیره کنم، یا کودکی را از دشمن بیرون بکشم و آن را به سمت آنها پرتاب کنم. بعداً، فرم آب او به من اجازه می دهد تا سپرهای آتش را از فاصله ایمن بشکنم. با گذشت شش ساعت، نبرد تبدیل به یک تانگوی فوقالعاده رضایتبخش میشود و Cereza دشمنان را در جای خود قفل میکند و چشایر تواناییهایی را با هم ترکیب میکند تا امواج جنها را در یک لحظه از بین ببرد. یک درخت مهارت بهطور شگفتانگیزی قوی، پیچ و تابهای بیشتری را در انتهای آن اضافه میکند، و مسافت مسخرهای را از سیستمی که اساساً یک حمله است، دریافت میکند.
هزاران فرصت برای آزمایش این مهارت ها نیز وجود دارد. جدای از برخوردهای عمومی در جهان، بسیاری از چالش های Tír na nÓg حول پاک کردن یک نبرد چند دشمن با یک اخطار می چرخد، مانند اینکه فقط می توانید به دشمنان محدود شده آسیب بزنید. هر عبادتگاه را می توان در یک آزمایش زمانی مورد بازبینی قرار داد، و تاکید می کند که بازیکنان چقدر سریع و خشمگین می توانند پس از تسلط بر سیستم، با آن برخورد کنند. تعداد انگشت شماری باس نبرد عالی نیز وجود دارد که در چند لحظه سینمایی کمی بیشتر با مبارزات تماشایی سری Bayonetta مطابقت دارد. توانایی پلاتینیوم برای ایجاد چیزی کاملاً خارج از منطقه راحتی خود، اما همچنان آنچه را که آن را از همتایان خود متمایز می کند، به طور یکپارچه ارائه دهد، یکی دیگر از بهترین شگفتی های این ماجراجویی است.
بله، یک بار دیگر، کنترل دو شخصیت به طور همزمان نیاز به عادت کردن دارد. حتی وقتی باهاش راحت شدم من هنوز میبینم که سرزا بهطور طبیعی در لبه میدان جنگ سرگردان است، زیرا مغز من به طور غریزی میخواهد هر دو چوب را همزمان کنترل کند. این سیستم بسیار شبیه به زنجیره اختری عالی پلاتینیوم است، اگرچه اجرای آن همیشه به این زیبایی نیست. هر چه بیشتر می نشینم تا در Bayonetta Origins کاوش کنم، آن تیکه ها بیشتر به سطح می آیند. لحظات زیادی وجود دارد که من را آزار می دهد و به همین دلیل زودتر از آنچه انتظار می رفت از پاکسازی آیتم های آخر بازی بیرون آمدم، اما هنوز هم از این تجربه کامل خوشحالم. دیدن یک گردش خلاقانه به چپ که با این دقت و اطمینان انجام می شود، همیشه هیجان انگیز است. من منتظر یک داستان فرعی پنج ساعته بودم و با یک ماجراجویی 15 ساعته بیرون آمدم که به اندازه The Legend of Zelda: Link's Awakening من را برآورده کرد.
در هر صورت، گامهای اشتباه تقریباً به تجربه اضافه میکنند. Bayonetta Origins داستانی زیبا درباره بلوغ شدن دختری در ابتدا ناتوان است که خودش را کشف می کند. خود بازی تقریباً آینهای است که با یک بازی ساده و تکراری شروع میشود، اما به آرامی به چیزی پیچیده با هویت متمایز خود تبدیل میشود. این فقط یک داستان اصلی برای Cereza نیست، بلکه برای یک سریال جدید با پتانسیل امیدوارکننده است. جادوگر کوچکی که در آخرین لحظات بازی می بینیم، فرشته مرگ کاملاً شکل گرفته ای نیست که در Bayonetta با آن آشنا می شویم. هنوز مقداری رشد وجود دارد که او باید انجام دهد تا به طور کامل به آنجا برسد. Bayonetta Origins در همان مکان به پایان می رسد و من را هیجان زده می کند تا ببینم ماجرا از اینجا به کجا می رسد.
Bayonetta Origins: Cereza and the Lost Demon روی Nintendo Switch OLED در حالت دستی و روی TCL 6-Series R635 هنگام اتصال آزمایش شد.