منتقدان و طرفداران مردان ایکس به طور یکسان از لوگان تمجید کردند، درام ابرقهرمانی سال 2017 با رتبه R که هدف آن خداحافظی هیو جکمن با شخصیتی بود که او را به یک سوپراستار جهانی تبدیل کرد. با لوگان ، جکمن، نویسندگان اسکات فرانک و دیوید گرین، و کارگردان جیمز منگولد، داستانی غم انگیز و بزرگسالانه درباره پیری، مرگ، ناامیدی و میراثی ارائه کردند که کمتر شبیه یک فیلم اکشن کمیک بوک و بیشتر شبیه یک وسترن تاریک تجدیدنظرطلب است.
با این حال، روایت فرهنگی که لوگان نوعی پرتاب نجات بود – اصلاح یا عذرخواهی برای منشأ منفور مردان ایکس: ولورین – فصل میانی در سهگانه فیلمهای انفرادی شخصیت، یعنی The Wolverine در سال 2013 را نادیده میگیرد. The Wolverine که محصول بسیاری از ذهنهای خلاق لوگان است، تنها کسری از ستایشها را به خود اختصاص میدهد و کمقدرتترین فصل مجموعه فیلمهای مردان ایکس است. ممکن است این یک "رویداد" عظیم ابرقهرمانی نبوده باشد، اما این دقیقاً همان چیزی است که آن را عالی می کند.
ولورین شبیه یک داستان کمیک قوی است
فیلمهای ابرقهرمانی معمولاً بلاکباسترهای پرهزینهای هستند و طبیعتاً مشتاق سهامهای پرفروش هستند. شخصیتهای جدید در حال انجام معرفی میشوند، بشریت در معرض خطر قرار میگیرد و دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد! اما در رسانه اصلی ابرقهرمانان از کتاب های کمیک ماهانه، بیشتر داستان ها بیشتر شبیه تلویزیون سریالی هستند. شخصیت ها به طور مرتب با چالش های تهدید کننده زندگی روبرو می شوند، اما دنیای آنها هر ماه وارونه نمی شود. بهترین آرکهای کوتاه یا داستانهای تک شمارهای بیشتر در مورد رویارویی با یک معضل و کاوش در یک شخصیت است تا در هم شکستن وضعیت موجود.
The Wolverine به شدت از یک مینی سریال چهار شماره ای Wolverine توسط نویسنده/هنرمند فرانک میلر الهام گرفته شده است که در سال 1982 منتشر شد. در حالی که این سریال افشاگرانه بود و اولین ماجراجویی انفرادی برای X-Man بود، هدف آن تغییر شخصیت نبود. برای همیشه، اما برای کشف او در سطحی صمیمی تر از آنچه که به عنوان عضوی از گروه بزرگ مردان ایکس ممکن بود. ولورین رویکردی مشابه با نسخه سینمایی این شخصیت دارد. مانند بسیاری از داستان های کمیک، این یک داستان ولورین است، نه داستان ولورین، و بدون فشار برای پیشگام بودن یا ضروری بودن، در واقع بسیار جذاب تر می شود.
حداقل سرویس فن، حداکثر کاراکتر
The Wolverine جهش یافته عنوان را در افسردگی عمیقی به دنبال وقایع X-Men: The Last Stand می یابد که در آن او مجبور شد همکار X-Man و عاشق احتمالی ژان گری (Famke Janssen) را بکشد. لوگان توسط رویاهای عشق از دست رفته اش تسخیر می شود و به او اشاره می کند که در مرگ به او بپیوندد، اما به استثنای یک گزنده پس از پخش فیلم، هیچ مردان ایکس دیگری در فیلم ظاهر نمی شوند. در عوض، لوگان توسط یوکیو (ریلا فوکوشیما)، یک جهش یافته شمشیر تابنده با توانایی غیرقابل تماشا برای پیش بینی زمان مرگ یک نفر، از بازنشستگی خارج می شود تا از بستر مرگ یک تاجر ژاپنی بازدید کند که لوگان در طول جنگ جهانی دوم با او دوست شد. بازدید او از ژاپن، لوگان را در مقابل یاکوزاها قرار می دهد، ارتشی از نینجاهای غیر جهش یافته، یک زن با زبان زهرآلود و یک مرد با زره روباتی بزرگ و فلزی. هیچ پروازی وجود ندارد، هیچ برخورد پرتوها در مقابل پرتوها، هیچ منظره شهری در حال فروپاشی وجود ندارد.
اگر اقتباسهای کمیکهای ابرقهرمانی همچنان ژانری بودند که از تقلید بیش از حد از منابع اصلی خود اجتناب میکردند، همانطور که در زمان شروع سری فیلمهای Fox X-Men چنین بود، این رویکرد دست کم گرفته شده ممکن است خودآگاهانه یا غافلگیرکننده خوانده شود. اما در فضایی که قبلاً «انتقامجویان» را ارائه کرده بود، مهار ولورین بهطور مثبتی بدیع بود.
The Wolverine به جای بمباران معمولی، سرویس هواداران و جهانسازی، بر سفر درونی قهرمان خود تمرکز میکند. او داستان را در آرزوی مرگ آغاز می کند، چیزی که معتقد است هرگز نمی تواند داشته باشد. در طول داستان، لوگان قدرت شفابخشی خود را از دست میدهد و مرگ او را ممکن میسازد و سپس باید برای زندگیاش به گونهای بجنگد که قبلاً هرگز نداشته است. مخاطرات داستان هرگز بالاتر از زندگی لوگان و متحدانش نمی شود، اما دقیقاً نکته همین است. ولورین درباره لوگان است که یاد می گیرد دوباره برای خود ارزش قائل شود، اینکه زندگی او فراتر از مردان ایکس وجود دارد. شاید ماریکو (تائو اوکاموتو) عشق زندگی او نباشد، اما رابطه عاشقانه آنها گواه این است که او می تواند دوباره عاشق شود.
ولورین روح یک فیلم باند را دارد
مانند لوگان ، ولورین ژانر ابرقهرمانی را با سبک های دیگر سینمای اکشن ترکیب می کند. در جایی که لوگان روی فیلمهای وسترن ریف میزند، ولورین بیشتر شبیه یک فیلم جنایی یا فیلم جاسوسی ساخته میشود، بهویژه آنگونه که مجموعههای اکشنی مانند ماموریت غیرممکن یا فرنچایز جیمز باند را افزایش داده است. این مبارزات و تعقیب و گریزها ممکن است به اندازه نبردهای گروهی که در Days of Future Past یا The Last Stand دیده می شود جذاب نباشند، اما هیجان انگیز و تخیلی هستند. سکانسی که در آن لوگان باید یک جوخه یاکوزا را شکست دهد در حالی که به بالای قطار گلولهای سریع میچسبد، یکی از هیجانانگیزترین سکانسهای سری X-Men است و کسی که عاشق مبارزه با شمشیر سامورایی خوب نیست، مخصوصاً وقتی یکی از مبارزان همچنین شش چنگال آدامانتیوم ورزش می کند؟
The Wolverine همچنین برخی از جذابیت های فیلم های Bond و M:I را به عنوان نوعی سفرنامه دارد که یک قهرمان آشنا را به یک محیط جدید می برد و به مخاطب اجازه می دهد تا آن را به طور نایب کاوش کند. این فیلم لوگان را از میان شهرهای پر زرق و برق و حومههای آرام ژاپن (که از طریق راهآهن پرسرعت معروفشان به هم متصل میشوند)، فتنههای صنعتی مدرن و سنتهای فرهنگی قدیمیاش را طی میکند.
داستانهای مستقلی مانند این، دور از پایگاه اصلی و مجموعهای مستقر از یک شخصیت با عمر طولانی، کمک میکنند تا دنیای آنها – و دنیای ما – بزرگتر به نظر برسد. لازم نیست وقایع The Wolverine در داستان آینده "مهم" شوند. آنها در اینجا برای شخصیت هایی که آنها را زندگی می کنند مهم هستند. آنها بخشی از داستان او هستند و او نیز بخشی از داستان آنهاست، حتی اگر برای مدت کوتاهی همپوشانی داشته باشند. این موضوع بیشتر بر پیام اصلی فیلم تأکید می کند که حتی اگر فیلم پرفروش بزرگ او پشت سر او باشد، او همچنان می تواند تغییری ایجاد کند، و هر کجا که برود، همه روزی را که The Wolverine به شهر آمد به یاد خواهند آورد.
The Wolverine در دیزنی پلاس در حال پخش است.