برخی از فیلمسازانی هستند که از خودانگیختگی زندگی لذت می برند و فیلم هایشان زنده و غیرقابل پیش بینی است. آری آستر از آن فیلمسازان نیست. آستر کارگردانی است که فقط خواهان کنترل نیست، بلکه دائماً با آن ارتباط برقرار می کند. در هیچ یک از دو فیلم اول آستر، یعنی Heritary و Midsommar ، لحظه ای وجود ندارد که احساس کند دقیقاً مطابق با دیدگاه او برنامه ریزی و اجرا شده است.
در هر دوی این فیلم ها، چنگال بد کارگردانی او یک ضرورت است. آستر از طریق تابه های صاف و تزلزل ناپذیر و نماهای ترکیبی روشمند دوربینش، این حس را در دو ویژگی اول خود ایجاد می کند که شخصیت هایش کنترل داستان های خود را ندارند، که فقط باعث می شود وحشت زندگی آنها خفه کننده تر شود.
در Beau is Afraid ، سبک آستر تبدیل به یک عصا، سپس یک مسئولیت، و در نهایت منبعی برای تحریک می شود. آخرین ساخته نویسنده-کارگردان یک تور سه ساعته در زندگی مردی است که همانطور که از عنوان فیلم پیداست تقریباً از همه چیز می ترسد. با بازی خواکین فینیکس، آخرین قهرمان استر یک آواتار کارتونی از اضطراب خالص و بدون تقلب است. در حالی که ترسی مشابه تلاش های قبلی کارگردان ایجاد می کند، Beau is Afraid یک فیلم ترسناک نیست. در عوض، این یک کمدی احمقانه درباره هزینه انباشته احساس گناه، دروغ، و تمام احساسات سمی دیگری است که می تواند یک فرد را به پایین بکشاند.
با داستان چندلایه و حس شوخ طبعی خود، لحظاتی وجود دارد که فیلم نتیجه فرانکشتاینی ازدواج خلاقانه بین برادران کوئن و چارلی کافمن است. متأسفانه آستر فاقد زیرکی خشمگین اولی و انسانیت دلشکسته دومی است. او به کاوش در مضامین فیلمهایش چندان علاقهای ندارد، بلکه میخواهد بارها و بارها شخصیتهایش را با آنها مورد ضرب و شتم قرار دهد تا زمانی که آنها ناگزیر تسلیم جنون، مرگ یا هر دو شوند. در فیلم Beau is Afraid ، آستر شیفتگی خود را نسبت به عذاب همیشگی زندگی به مخاطب خود گسترش می دهد – بینندگان خود را به مدت نزدیک به سه ساعت تنبیه می کند که جرأت داشته باشند امیدوار باشند که واقعاً ممکن است چیزی بیشتر از گناه، رنج و دستکاری در زندگی وجود داشته باشد.
Beau is Afraid شروع می شود، همانطور که هر فیلمی در مورد پرونده عظیم یک مرد از مسائل مامان، در مطب یک درمانگر شروع می شود. از طریق گفتگوی آغازین او با درمانگرش (استیون مک کینلی هندرسون)، ناامنی تضعیف کننده بو واسرمن فینیکس و همچنین برنامه های او برای ملاقات با مادرش مونا (پتی لوپون) آشکار می شود. وقتی درمانگر هندرسون، که بازیگر با پوزخندی آزاردهنده گربه مانند چشایر نقش او را بازی میکند، مونای لوپون را با چاهی مقایسه میکند که حاوی آب نیست، ما فوراً همه چیزهایی را که درباره رابطه بو با مادرش نیاز داریم، میدانیم.
این که Beau is Afraid از کجا می رود، بلافاصله مشخص نیست. این فیلم به دنبال کیسه غمگین محصور شده و ساده لوح فینیکس است که سعی می کند برای دیداری که مونا باعث شده به او احساس بدی داشته باشد، به خانه برود، اما اگر این سفر او را خط مستقیم خطاب کنیم، شبیه به این است که Beau را زمان اجرای فیلم ترسیم کند. لاغر.» در طول راه، بو کلید آپارتمانش را گم میکند، با ماشینی برخورد میکند، در نهایت تحت مراقبت یک زوج مالکیت عجیب قرار میگیرد (که توسط دو تن از دزدان فیلم، ناتان لین و امی رایان، با جنون جوشان بازی میشود) سپس خود را در حال حضور در یک تئاتر در جنگل می بیند. همه اینها قبل از آن است که او بالاخره به موقع به خانه برود تا یک برخورد هولناک و مضحک با دوست دوران کودکی اش، الین (پارکر پوزی) داشته باشد.
صحنه دوم به نظر می رسد که آستر آن را در مدرسه فیلمسازی با جرات نوشته است. یعنی از یک طرف سرکش و بی شباهت به هر چیزی است که تا به حال دیده اید، و از سوی دیگر، احمقانه تر و نوجوان تر از آن چیزی است که می توانید تصور کنید. متأسفانه همین را می توان در مورد بسیاری از Beau is Afraid نیز گفت. این فیلم نادری است که ثابت میکند «بینظیر» همیشه یک تعریف و تمجید نیست و نه «تکاندهنده». اشتباه نکنید: Beau is Afraid فیلمی تکان دهنده است. با این حال، در ساعت های دوم و سوم، فیلم به قدری از هر حسن نیتی که با لحظات اولیه براندازی خود به دست آورده بود، می سوزد که غیرممکن است که با مجموعه ای از پیچ و تاب های پایانی خود با پیاپی آه ها و چشم ها به شدت خشمگین نشوید.
پرده سوم بیحسکننده و بیحسآور Beau is Afraid با تکراری بودن و طولانی بودن بقیه فیلم بدتر میشود. این فیلم بیو را در یک سری ماجراهای عجیب و غریب دنبال میکند، که بیشتر آنها همان چرخه سردرگمی، آسیبدیدگی و فرار شبیه به لونی تونز را دنبال میکنند. تنها عمل اول فیلم که تلاش های مذبوحانه بو را برای خروج از بلوک شهری بی نظمی که در آن زندگی می کند به تصویر می کشد، احساس ارزشمندی می کند. این بخش از مجموعهای از قطعات، انتخابهای ضعیف و پیچشهای خرابکارانه ساخته شده است که بیننده را هم در دنیای مدرن فیلم و هم در ذهن مضطرب قهرمان فینیکس غرق میکند.
با این حال، هنگامی که بو از آپارتمانش دور میشود، غوطهوری که آستر در اولین اقدام فیلم به دست آورد، از بین میرود. نویسنده-کارگردان همچنان به تحقیر و تحقیر زیبای ققنوس ادامه می دهد تا جایی که دست نویسنده او به طور اجتناب ناپذیری حاضر و آشکار می شود. دیری نپایید که Beau is Afraid دیگر شبیه بررسی سفر یک انسان به گذشته نیست، بلکه بیشتر شبیه تمرینی برای عذاب شادی از سوی خالق آن است. حتی زمانی که سکانس تئاتر وسط فیلم که با استفاده از افکتها و انیمیشنهای صفحه سبز تنوع بصری ایجاد میکند، به نظر میرسد که در آستانه آوردن معنا و قلب جدید به اودیسه دردناک Beau است ، آستر نمیتواند کمک کند اما بار دیگر با یادآوری به قهرمان داستان که هر تلاشی برای یافتن کاتارسیس در داستانش بیهوده است، خود را وارد کند.
کیفیت ناچیز نتیجهگیری سکانس باعث میشود اشارات واضح آستر به آثار هنرمندانی مانند دان هرتزفلد، میشل گوندری و چارلی کافمن بیش از پیش احساس نکند. فراتر از آن، این یکی از چندین بخش فیلم است که پتانسیل گسترش قلمرو موضوعی و احساسی Beau is Afraid را دارد، اما با این وجود با یک شوخی لحظه آخری از سوی آستر، آشکار شده است. در مجموع، ماهیت چرخهای بسیاری از سکانسهای فیلم باعث میشود که زمان پخش آن بیش از پیش غیرقابل توجیه و بیهوده به نظر برسد. به نظر میرسد آستر در پشت دوربین میداند که Beau is Afraid طولانیتر از چیزی است که باید باشد، اما این آگاهی تجربه تماشای آن را کمتر خستهکننده یا خستهکننده نمیکند.
حس ناپخته فیلم از کمدی و تحریک آمیز بودن به دلیل انجام بسیاری از جنبه های دیگر آن، خشمگین تر می شود. آستر، شاید هرگز به اندازهای که اینجا احساس میکند، از نظر بصری کنترل را در دست نداشته است. در طول زمان اجرا، Beau is Afraid لحظات کافی از ساخت بصری درخشان را ارائه می دهد که غیرممکن است تحت تأثیر برخی از تصمیمات ترکیبی و ویرایشی Aster قرار نگیرید. این به ویژه در مورد یکی از سکانسهای فیلم که در آن زوئی لیستر جونز به عنوان نسخه جوانتر مونای لوپون مونولوگ ارائه میکند صادق است. آستر نه تنها یک زاویه ثابت و با زاویه کم روی لیستر-جونز برای کل صحنه دارد، بلکه تنها به یک منبع نور متکی است: یک نور شب گردان و چند رنگ که چهره مونا را با رنگ های متعدد می پوشاند، حتی در حالی که بقیه بدنش باقی می ماند. پوشیده در تاریکی
از نظر عناصر بصری، صحنه نسبتاً ساده است، اما اثری که به دست میآورد بخشهای مساوی ناراحتکننده و هیپنوتیزمکننده است. این لحظه ای است که در آن توانایی آستر برای برجسته کردن وحشت های دنیوی زندگی روزمره به طرز چشمگیری واضح است، و همچنین به بینندگان نگاهی اجمالی به نسخه ای از Beau is Afraid می دهد که می توانست بسیار قابل تحمل تر و جالب تر از نسخه ای باشد که استر ارائه کرده است. علیرغم کار قوی بسیاری از بازیگران فیلم (لیستر-جونز و لوپون در نقشهای به یاد ماندنی ایفای نقش میکنند)، آنچه که میتوانست پرترهای متفکرانه و کابوسآمیز از زندگی یک مرد باشد، در عوض بهعنوان تمرینی کودکانه و جیغآلود در احساسات ارائه شده است. عذابی که حتی نجابتی برای توجیه رگه های منحرف سادیستی خود را ندارد.
این معادل فیلم کودکی در اتوبوس مدرسه است که هر روز به پشت شما می زند، زیرا نمی تواند از خنده آور بودن دیگران عبور کند. شما نوع آن را می شناسید. کسی که دیگران به آن اشاره می کنند و می گویند: "هر کاری که می کنی، فقط سعی کن مثل آن بچه نباشی." Beau is Afraid بسیار آن بچه است.
Beau is Afraid از جمعه 21 آوریل در سینماهای سراسر کشور اکران می شود.